تکیده و خشک بودم
پاهایم تا زانو در خاک خفته بود
به ناگاه آسمان غرشی کرد
و مرا غسل کشید
کم کم جوانه زدم
تو طلوع کردی
با هر طلوع و غروب تو
من رشد کردم
حال درختی بارورم
آماده در انتظار تو